شماره ٧٢٢: بهشتى بى دماغان را به از خلوت نمى باشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بهشتى بى دماغان را به از خلوت نمى باشد
گلابى بهتر از پاشيدن صحبت نمى باشد
مجو از گفتگوى زاهدان خشک کيفيت
که جز ريگ روان در شيشه ساعت نمى باشد
نصيب سرو از استادگى شد خط آزادى
به آزادى رسد چون بنده کم خدمت نمى باشد
به فکر عذرپردازى مکن اوقات را ضايع
که عصيان را شفيعى بهتر از خجلت نمى باشد
ندارم شکوه اى از تيره بختى با دل روشن
که آب زندگى بى پرده ظلمت نمى باشد
گر از روشندلانى با رميدن رام کن دل را
که آسايش درين صحراى پروحشت نمى باشد
زدست خود سليمان داد پاى تخت موران را
تواضع با فقيران نقص در دولت نمى باشد
نمى ريزيم غافل بر سر دشمن چو نامردان
که مى گردد مظفر هر که کم فرصت نمى باشد
چو ديدم بر سر تاج زر خود شمع را لرزان
يقينم شد که خواب امن با دولت نمى باشد
ز انگشت اشارت در گريبان خارها دارم
بلايى آدمى را بدتر از شهرت نمى باشد
به گردون برد همت شبنم افتاده را آخر
به جايى مى رسد هر کس که دون همت نمى باشد
چه مى لرزى چو شاهين بر سر بيش و کم روزي؟
به ميزان عدالت ميل در قسمت نمى باشد
به غربت از وطن چون ماه کنعان صلح کن صائب
که جز ياد وطن مکروه در غربت نمى باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید