شماره ٧٣٠: دل ظالم از آب چشم مظلومان نينديشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
دل ظالم از آب چشم مظلومان نينديشد
ز اشک هيزم تر آتش سوزان نينديشد
چه پروا دارد از سنگ ملامت هر که مجنون شد؟
که از کوه گران سيل سبک جولان نينديشد
دهد در دامن خود لاله و گل جاى شبنم را
عذار شرمناک از ديده حيران نينديشد
خط پاکى است از موج حوادث چرب نرميها
که چون هموار گردد تيغ از سوهان نينديشد
خيانت بر تو دارد تلخ ياد روز محشر را
که هر کس خود حساب افتاد از ديوان نينديشد
شود فرمانروا در مصر عزت پاکدامانى
که همچون ماه کنعان از چه و زندان نينديشد
به ابراهيم ادهم فقر از شاهى گوارا شد
که طوفان ديده از تردستى باران نينديشد
زبى برگان خزان سنگدل رنگى نمى دارد
زرهزن هر که چون شمشير شد عريان نينديشد
فروغ عاريت از هر نسيمى مى شود لرزان
چراغ لاله از افشاندن دامان نينديشد
زدست ناتوانان هيچ دستى نيست بالاتر
درين پيکار زال از رستم دستان نينديشد
شود رطل گران درياکشان را لنگر تمکين
نهنگ پر دل از بدمستى طوفان نينديشد
شب مهتاب پاى دزد را کوتاه مى سازد
دل روشن زمکر و حيله شيطان نينديشد
نباشد بيضه فولاد را انديشه از دندان
دل سخت بتان از ناله و افغان نينديشد
دلم از خط به لعل روح بخش يار مى لرزد
اگرچه از سياهى چشمه حيوان نينديشد
در نگشاده سختى مى کشد از هر سبکدستى
ز زخم سنگ، صائب پسته خندان نينديشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید