شماره ٧٣٥: به ناز افراختى قامت فلکها در سجود آمد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
به ناز افراختى قامت فلکها در سجود آمد
زمى افروختى رخسار، آتش در وجود آمد
نمود اين جهان بودى ندارد، بارها ديدم
من و تنگ دهان او که بود بى نمود آمد
که باور مى کند از ما اگر مژگان تر نبود؟
که از حلواى بى دود تو ما را رزق دود آمد
نه تنها سيلى عشق تو ما را رو سيه داد
مکرر چهره ياقوت ازين آتش کبود آمد
ندانم چيست مضمون خط ساغر، همين دانم
که تا از زير چشمش ديد مينا در سجود آمد
نمى دانم که بود اين آتشين جولان، همين دانم
که تا پا در رکاب آورد، در خاطر فرود آمد
مگر بر بال دارد نامه قتل مرا صائب؟
که مرغ نامه بر از کوى او اين بار زود آمد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید