شماره ٧٨٨: کجا آسان زقيد جسم پاى دل برون آيد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
کجا آسان زقيد جسم پاى دل برون آيد؟
نپوسد دانه تا در خاک کى از گل برون آيد؟
عجب رسمى است در درياى بى پايان نوميدى
که هر کس دل به دريا کرد از ساحل برون آيد
گرفتم سهل کار عشقبازى را، ندانستم
که هر کارى که آسان بشمرى مشکل برون آيد
زهمراهان به ناسازى بريدن نيست کار من
که مى سوزم اگر خارى زپاى دل برون آيد
به علم ظاهرى آراستم دل را، ندانستم
که اين فرد از ميان فردها باطل برون آيد
از ان مجلس که ساقى گردش چشم بتان باشد
بط مى چون خروس بى محل بسمل برون آيد
از ان گلشن که چشم شور من ميراب آن باشد
به جاى غنچه گل عقده مشکل برون آيد
چه خواهد بود يارب حال نخل ميوه دار او
در آن گلشن که پاى سرو دير از گل برون آيد
چنين کز چشم بيمار تو مى آيد نگه بيرون
مگر ليلى به چندين ناز از محمل برون آيد
از ان رخسار عالمسوز من جان مى برم صائب
اگر با بال و پر پروانه از محفل برون آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید