شماره ١٤٨: خط بر عذار ساده نباشد مباش گو

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
خط بر عذار ساده نباشد مباش گو
درد آشناى باده نباشد مباش گو
چون هست در نظر لب ميگون و چشم مست
در دست جام باده نباشد مباش گو
گل را که خرده اى نبود غنچه خوشترست
دست تهى گشاده نباشد مباش گو
آميزش حلال و حرام است آب و مى
ساقى حلالزاده نباشد مباش گو
حق مى برد به مرکز خود راه بى دليل
در راه کعبه جاده نباشد مباش گو
چون برق، راه خويش کند پاک گرمرو
از خار، راه ساده نباشد مباش گو
مژگان يار از خط و خال است بى نياز
در پيش صف پياده نباشد مباش گو
چون نيست چشم شور به دنبال نقش کم
گر نقش ما زياده نباشد مباش گو
دست گشاده عقده ز دل باز مى کند
پيشانى گشاده نباشد مباش گو
دريا غريق را دهد از موج بال و پر
با خار و خس اراده نباشد مباش گو
صائب چو دور ساختى از نفس سرکشى
سر پيش پا فتاده نباشد مباش گو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید