شماره ١٨١: تيشه زد بر پاى خود هر کس که زد بر پاى کوه

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
تيشه زد بر پاى خود هر کس که زد بر پاى کوه
دست کوته دار چون فرهاد از ايذاى کوه
پاى پيچيده است در دامان تمکين زير تيغ
داغ دارد پردلان را طبع بى پرواى کوه
خازنى چون سنگ نبود گوهر اسرار را
زين سبب باشند روشن گوهران جوياى کوه
هر که دارد پشتباني، غم نمى داند که چيست
خنده مستانه کبک است از بالاى کوه
مى شود شيرازه دل عارف آگاه را
از تجلى گر چه مى پاشد ز هم اجزاى کوه
پيش او خورشيد اندازد سپر هر صبحگاه
زين سبب بر ابر سايد تيغ استغناى کوه
نيست از درد طلب آسودگى اوتاد را
بر سر آتش بود از لاله زان روپاى کوه
از لب لعل تو هر خونى که پنهان مى خورد
مى کند از لاله گل هر سال از سيماى کوه
روزى ثابت قدم از عالم بالا رسد
مى شود ابر بهاران بوستان پيراى کوه
گرد کلفت از دل من هم گرانى مى برد
از سر فرهاد اگربيرون رود سوداى کوه
پاى پيچيده است در دامان تسليم و رضا
بر سر گنج است ازان پيوسته صائب پاى کوه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید