شماره ١٨٢: صباحت آب در گلزارش از جوى گهربسته

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
صباحت آب در گلزارش از جوى گهربسته
نزاکت رشته جان را بر آن موى کمر بسته
سرى از کوچه هر رگ برآورده است مژگانش
ز شوخى تهمت خون بر زبان نيشتر بسته
پريشانان همه جمعند و آن نازک ميان حاضر
که غير از زلف، ديگر طرف ازان طرف کمربسته؟
نگردد چون کف افسوس هر برگ نهال من؟
که چون بادام آوردند در باغم نظربسته
برآورده است از دل جوش چندين عقده مشکل
ما کمربسته ) گمان ساده لوحان اين که (
نفس از سينه مجروح چون زخمى برون آيد
که آب چشمه پيکان سپهرم در جگر بسته
همانا دل شکست از من درين دريا حبابى را
که چندين صف کمر در کشتنم موج خطر بسته



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید