شماره ٢٦٧: زاهد از خشکى سبکروحانه بيرون آمدى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
زاهد از خشکى سبکروحانه بيرون آمدى
صورت ديوار اگر از خانه بيرون آمدى
خواجه هم مى آمد از انديشه دنيا برون
جغد اگر از گوشه ويرانه بيرون آمدى
برگرفتى آب اگر از اشک تلخ من سحاب
آه جاى خوشه از هر دانه بيرون آمدى
خون عرق کرد از شفق خورشيد تابان ز انفعال
تا صبوحى کرده از ميخانه بيرون آمدى
دست کوتاهم به زلف سرکش او مى رسيد
از کف من مو اگر چون شانه بيرون آمدى
گر به مى لبهاى جان بخش تو کردى التفات
باده گلرنگ از پيمانه بيرون آمدى
شاهد دامان پاک من همين معنى بس است
کز لباس شرم بى باکانه بيرون آمدى
شاخ گل دست زليخا شد به دامنگيريت
تا ز طرف گلستان مستانه بيرون آمدى
عشق آتشدست اصلاح تو نتوانست کرد
بعد عمرى خام از آتشخانه بيرون آمدى
از ضعيفان گر نبودى لاف قدرت ناپسند
از نيستان نعره شيرانه بيرون آمدى
آسيا گر پيکرت را توتيا سازد رواست
از چه از مغز زمين اى دانه بيرون آمدي؟
چون سمندر در طلب بودى اگر کامل عيار
آتش از بال و پر پروانه بيرون آمدى
نيست صائب چارديوار بدن جاى حضور
خوب کردى زود ازين غمخانه بيرون آمدى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید