شماره ٢٧٠: پيش اغيار از بهار تازه رو گلشن ترى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
پيش اغيار از بهار تازه رو گلشن ترى
از دل خود در شکست کار من آهن ترى
با رقيبان مى دهى از کف عنان اختيار
با اسيران از دو چشم شوخ خود توسن ترى
خار شرم آلود ما را دست دامنگير نيست
ورنه صد پيراهن از گلزار، تر دامن ترى
چون نشد آغوش مورى از تو هرگز کامياب
زين چه حاصل کز گل بى خار خوش خرمن تري؟
تا به هشيارى چه باشد نور رخسارت، که تو
در سيه مستى ز شمع آسمان روشن ترى
دارى از شرم گنه سر در گريبان چون قدح
ورنه از ميناى مى بسيار خوش گردن ترى
بر چراغ ما که مى ميرد براى سوختن
هر قدر خشکى فزون از حد برى روغن ترى
خار عريانى چو بايد دامن از دنيا فشاند
چون به زر دستت رسد از غنچه پردامن ترى
از بهار و باغ اين بستانسرا اى عندليب
گر بسازى با دل صدپاره خوش گلشن ترى
خانه دل تيره از چشم پريشان سير توست
گر ببندى روزن اين خانه را روشن ترى
اين جواب آن غزل صائب که گويد مولوى
در دو چشم من نشين اى آن که از من من ترى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید