شماره ٢٨٥: بر زبان و دل چو کج باشد نبخشايد کسى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
بر زبان و دل چو کج باشد نبخشايد کسى
از دم عقرب گره جز سنگ نگشايد کسى
از ثمر شيرين نسازى گر دهان خلق را
سعى کن از سايه ات چون بيد آسايد کسى
جز شب و روز مکرر در بساطش هيچ نيست
عمرها زير فلک چون خضر اگر پايد کسى
مى شود بال و پر توفيق هنگام رحيل
دست افسوسى که در دنيا به هم سايد کسى
در جهان آگهى خضرى دچار من نشد
مى روم از خود برون شايد که پيش آيد کسى
مى شود افزون سرانجام گدازش همچو شمع
هر چه از تن پرورى بر جسم افزايد کسى
نيست داغ عشق را حاجت به الماس و نمک
شهپر طاوس را بهر چه آرايد کسي؟
نيست غير از گوشه دل در جهان آب و گل
گوشه امنى که يک ساعت بياسايد کسى
شور سيلاب حوادث سنگ را بيدار کرد
تا به کى از خواب غفلت چشم نگشايد کسي؟
مى توان کرد آشنا با خاک پشت آسمان
صائب از همت اگر اقبال فرمايد کسى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید