شماره ٣٩٦: تا رخ از باده گلرنگ برافروخته اى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
تا رخ از باده گلرنگ برافروخته اى
جگر لاله عذاران چمن سوخته اى
نيست صيدى که دلش زخمى مژگان تو نيست
گرچه از شرم و حيا باز نظر دوخته اى
مى توانى به نگاهى دو جهان را دل داد
اينقدر دل که تو بر روى هم اندوخته اى
مژه در ديده نظارگيان خواهد سوخت
اين چراغى که تو از چهره برافروخته اى
سوزنى نيست که در خرقه ما نشکسته است
چه نظر بر دل صد پاره ما دوخته اي؟
مى شود کار دو عالم چو به يک شيوه تمام
اينقدر شيوه تو از بهر چه آموخته اي؟
من کجا هجر کجا، اى فلک بى انصاف
به همين داغ بسوزى که مرا سوخته اي!
مى دهد بوى دل سوخته صائب سخنت
مى توان يافت درين کار نفس سوخته اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید