شماره ٤٠٤: نى خود را بشکن گر شکرى مى طلبى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
نى خود را بشکن گر شکرى مى طلبى
برگ از خود بفشان گر ثمرى مى طلبى
خبرى نيست که در بيخبرى نتوان يافت
بيخبر شو ز جهان گر خبرى مى طلبى
از خودى تا اثرى هست، دعا بى اثرست
بى اثر شو، ز دعا گر اثرى مى طلبى
پا به دامن کش و از هر دو جهان چشم بپوش
گر ازين خانه تاريک درى مى طلبى
صبر چون غنچه به خاموشى و دلتنگى کن
گر گشايش ز نسيم سحرى مى طلبى
دهن خود چو صدف پاک درين دريا کن
اگر از ابر بهاران گهرى مى طلبى
خضر توفيق پى گمشدگان مى گردد
خويش را گم کن اگر راهبرى مى طلبى
داد از پرتو خود بال به شبنم خورشيد
پا به دامن کش اگر بال و پرى مى طلبى
صدف آبله باشد کف افسوس ترا
تا تو گم کرده خود از دگرى مى طلبى
چون شرر ديده روشن ز جهان کن تحصيل
اگر از سوخته جانان اثرى مى طلبى
خضر چون سبزه زند موج درين دامن دشت
پاى در ره نه اگر همسفرى مى طلبى
آب خود صاف کن از پرده گلها صائب
گر ز خورشيد چو شبنم نظرى مى طلبى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید