شماره ٤٠٩: اگر از موج خطر چشم به ساحل دارى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر از موج خطر چشم به ساحل دارى
در دل بحر همان آينه در گل دارى
از دل تنگ کنى شکوه، نمى دانى حيف
که گشاد دو جهان در گره دل دارى
گر شوى آه، نفس راست نخواهى کردن
گر بدانى چه قدر راه به منزل دارى
چون توانى سبک اين باديه را طى کردن؟
تو که از نقش قدم پا به سلاسل دارى
نسبت حسن چو خورشيد به ذرات يکى است
تو ز کوته نظرى چشم به محمل دارى
باد پروانه کجا گرد دلت مى گردد؟
تو که چون شمع دو صد کشته به محفل دارى
آب از ديده آيينه روان مى گردد
گر به رخسار خود آيينه مقابل دارى
مى توان يافتن از تلخى گفتار ترا
که ز خط زير نگين زهر هلاهل دارى
پرده شرم تو غمازتر از فانوس است
مى توان يافت ز سيما که چه در دل دارى
از نظربازى اين لاله عذاران صائب
چه به غير از جگر سوخته حاصل داري؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید