شماره ٤٦٨: ازان هميشه بود تازه روى درويشى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
ازان هميشه بود تازه روى درويشى
که متصل به محيط است جوى درويشى
ز تندباد حوادث نمى شود خاموش
چراغ گوشه نشينان کوى درويشى
چو خضر سبز شود هر جا گذارد پاى
کسى که حفظ کند آبروى درويشى
ز جام زر مى بى دردسر مدار طمع
که اين شراب بود در کدوى درويشى
يکى ز پرده نشينان اوست آب حيات
ز فقر اگر چه سياه است روى درويشى
عبير پيرهن يوسفى به باد رود
برآورد چو سر از جيب، بوى درويشى
به هوش باش که در گوش چرخ حلقه بسى
کشيده اند فقيران به هوى درويشى
در آن محيط که کشتى نوح در خطرست
درست از آب برآيد سبوى درويشى
سفيدنامه تر از صبح نيک بختان است
مرقع دلم از شستشوى درويشى
ز چشم خانه آيينه بى غبارترست
حريم سينه ام از رفت و روى درويشى
ز حرف شکوه لب سايلان ازان تلخ است
که اغنيا نکنند آرزوى درويشى
بشوى از دو جهان دست چون فقير شدى
که هست در ره فقر اين وضوى درويشى
تو نامراد نه اي، زان به مدعا نرسى
وگرنه خاک مرادست کوى درويشى
اگر غنى به حضور فقير راه برد
به صد چراغ کند جستجوى درويشى
ز صائب اين غزل تازه را بخوان مطرب
به مجمعى که رود گفتگوى درويشى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید