شماره ٥٤٧: گر درد طلب رهبر اين قافله بودى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گر درد طلب رهبر اين قافله بودى
کى پاى ترا پرده خواب آبله بودي؟
زود اين ره خوابيده به انجام رسيدى
گر ناله شبگير درين مرحله بودى
دل چاک نمى گشت ز فرياد جرس را
بيدارى اگر در همه قافله بودى
شوق است درين وادى اگر راحله اى هست
در راه نمى ماندى اگر راحله بودى
مى بود اگر مغز ترا پرده هوشى
آسوده ازين عالم پرمشغله بودى
از خون جگر کام کسى تلخ نگشتى
گر در خور اين باده مرا حوصله بودى
درياى وجود از تو شدى مخزن گوهر
رزق تو اگر از کف پرآبله بودى
شيرازه جمعيتش از هم نگسستى
با بلبل ما غنچه اگر يکدله بودى
چون آب روان مى گذرد عمر و تو غافل
اى واى درين قافله گر فاصله بودى
صائب سر زلف سخن از دخل حسودان
آشفته نشد تا تو درين سلسله بودى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید