شماره ٥٧٣: تا کى ز دود غليان دل را تباه سازي؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
تا کى ز دود غليان دل را تباه سازي؟
اين خانه خدا را تا کى سياه سازي؟
تا کى براى دودى آتش پرست باشي؟
تا چند همچو حيوان با اين گياه سازي؟
تا چند شمع ماتم در بزم دل فروزي؟
هر دم که سربرآرد همرنگ آه سازى
لوح وجود انسان آيينه اى خدايى ا ست
اين قسم مظهرى را تا کى سياه سازي؟
در يک شمار باشد جادو و دود، تا کى
اين قسم جادويى را از دل پناه سازي؟
رنجى نبرده اى زان در سوختن دليرى
يک برگ را نسوزى گر يک گياه سازى
خنديد صبح پيرى وقت سفيدکارى است
طومار زندگى را تا کى سياه سازي؟
غليان به کف ندارد جز اشک و آه چيزى
تا کى به اشک جوشي، تا کى به آه سازي؟
از ريشه گر برآرى اين برگ بى ثمر را
هر موى بر تن خود زرين گياه سازى
هر دم که تيره نبود صبح گشاده رويى است
صبح وجود خود را تا کى سياه سازي؟
گر ترک دودگيري، آيينه درون را
در عرض يک دو هفته روشن چو ماه سازى
وقت است وقت صائب کز دود لب ببندى
روشنگر دل خود ذکر اله سازى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید