شماره ٤٤: هر که را جام مى به دست افتاد

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر که را جام مى به دست افتاد
رند و قلاش و مى پرست افتاد
دل و دين و خرد زدست بداد
هر که را جرعه اى به دست افتاد
چشم ميگون يار هر که بديد
ناچشيده شراب، مست افتاد
وانکه دل بست در سر زلفش
ماهى آسا، ميان شست افتاد
لشکر عشق باز بيرون تاخت
قلب عشاق را شکست افتاد
عاشقى کز سر جهان برخاست
زود با دوستش نشست افتاد
هر که پا بر سر جهان ننهاد
همت او عظيم پست افتاد
سر جان و جهان ندارد آنک:
در سرش باده الست افتاد
وآنکه از دست خود خلاص نيافت
در ره عشق پاى بست افتاد
هان، عراقي، ببر ز هستى خويش
نيستى بهره ات ز هست افتاد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید