شماره ١١٥: صبا وقت سحر، گويي، ز کوى يار مى آيد

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
صبا وقت سحر، گويي، ز کوى يار مى آيد
که بوى او شفاى جان هر بيمار مى آيد
نسيم او مگر در باغ جلوه مى دهد گل را
که آواز خوش بلبل ز هر سو زار مى آيد
مگر از زلف دلدارم صبا بويى به باغ آورد
که از باغ و گل و گلزار بوى يار مى آيد
از آن چون بلبل بى دل ز رنگ و بوى گل شادم
که از گلزار در چشمم رخ دلدار مى آيد
گر آيد در نظر کس را بجز رخسار او رويى
مرا بارى نظر دايم بر آن رخسار مى آيد
مرا از هرچه در عالم به چشم اندر نيامد هيچ
مگر آبى که در چشمم دمى صد بار مى آيد
چو اندر آب عکس يار خوشتر مى شود پيدا
از آنروز آب در چشمم مگر بسيار مى آيد
جهان آب است و من در وى جمال يار مى بينم
ازينجا خواب در چشمم مگر بسيار مى آيد
عراقى در چنين خوابى همى بيند چنان رويى
از آن در خاطرش هر دم هزاران کار مى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید