گهى درد تو درمان مى نمايد
گهى وصل تو هجران مى نمايد
دلى کو يافت از وصل تو درمان
همه دشوارش آسان مى نمايد
مرا گه گه به دردى ياد مى کن
که دردت مرهم جان مى نمايد
بپرس آخر که: بى تو چونم، اى جان،
که جانم بس پريشان مى نمايد
مرا جور و جفا و رنج و محنت
غمت هردم دگرسان مى نمايد
ز جان سير آمدم بى روى خوبت
جهان بر من چو زندان مى نمايد
عراقى خود ندارد چشم، ورنه
رخت خورشيد تابان مى نمايد