شماره ٢٠٤: بيا، اى ديده، تا يک دم بگرييم

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بيا، اى ديده، تا يک دم بگرييم
نيم چون خوشدل و خرم بگرييم
دمى بر جان پر حسرت بموييم
زمانى بر دل پر غم بگرييم
گهى از درد بى درمان بناليم
گهى از زخم بى مرهم بگرييم
دل ما مرد، بر تن خوش بموييم
چو عيسى رفت، بر مريم بگرييم
چو کار از دست رفت، اين گريه ما
ندارد هيچ سودي، هم بگرييم
خوشا آن دم که با ما يار خوش بود
کنون در حسرت آن دم بگرييم
نشد جان محرم اسرار جانان
بر آن محروم نامحرم بگرييم
تن بيمار ما درهم شد از غم
بر آن بيچاره درهم بگرييم
ز عمر ما دوسه دم ماند باقى
بيا، کين يک دو دم بر هم بگرييم
عراقى را کنون ماتم بداريم
بر آن مسکين درين ماتم بگرييم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید