شماره ٢٢٢: چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟
به چه عذر جان نبخشم به دو چشم شنگ او من؟
به کدام دل توانم که تن از غمش رهانم؟
به چه حيله واستانم دل خود ز چنگ او من؟
چو خدنگ غمزه او دل و جان و سينه خورده
پس ازين دگر چه بازم به سر خدنگ او من؟
ز غمش دو ديده خون گشت و نديد رنگ او چشم
نچشيده طعم شکر ز دهان تنگ او من
دل و دين به باد دادم به اميد آنکه يابم
خبرى ز بوى زلفش، اثرى ز رنگ او من
چو نهنگ بحر عشقش دو جهان بدم فرو برد
به چه حيله جان برآرم ز دم نهنگ او من؟
لب او چو شکر آمد، غم عشق او شرنگى
بخورم به بوى لعلش، چو شکر شرنگ او من
به عتاب گفت: عراقي، سر صلح تو ندارم
همه عمر صلح کردم به عتاب و جنگ او من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید