شماره ٢٩٤: ز اشتياق تو جانم به لب رسيد، کجايي؟

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز اشتياق تو جانم به لب رسيد، کجايي؟
چه باشد ار رخ خوبت بدين شکسته نمايي؟
نگفتيم که: بيايم، چو جان تو به لب آيد؟
ز هجر جان من اينک به لب رسيد کجايي؟
منم کنون و يکى جان، بيا که بر تو فشانم
جدا مشو ز من اين دم، که نيست وقت جدايى
گذشت عمر و نديدم جمال روى تو روزى
مرا چه اي؟ و ندانم که با کس دگر آيي؟
کجا نشان تو جويم؟ که در جهانت نيابم
چگونه روى تو بينم؟ که در زمانه نپايى
چه خوش بود که زمانى نظر کنى به دل من؟
دل ز غم برهاني، مرا ز غم برهايى
مرا ز لطف خود، اى دوست، نااميد مگردان
کاميدوار به کوى تو آمدم به گدايى
فتاده ام چو عراقي، هميشه بر در وصلت
بود که اين در بسته به لطف خود بگشايي؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید