شماره ٢٩٧: سحرگه بر در راحت سرايى

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سحرگه بر در راحت سرايى
گذر کردم شنيدم مرحبايى
درون رفتم، نديمى چند ديدم
همه سر مست عشق دلربايى
همه از بيخودى خوش وقت بودند
همه ز آشفتگى در هوى و هايى
ز رنگ نيستى شان رنگ و بويى
ز برگ بى نوايى شان نوايى
ز سدره برتر ايشان را مقامى
وراى عرش و کرسى متکايى
نشسته بر سر خوان فتوت
بهر دو کون در داده صلايى
نظر کردم، نديدم ملک ايشان
درين عالم، بجز تن، رشته تايى
ز حيرت در همه گم گشته از خود
ولى در عشق هر يک رهنمايى
مرا گفتند: حالى چيست؟ گفتم:
چه پرسى حال مسکين گدايي؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید