شماره ٢٩٨: کشيد کار ز تنهاييم به شيدايى

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کشيد کار ز تنهاييم به شيدايى
ندانم اين همه غم چون کشم به تنهايي؟
ز بس که داد قلم شرح سرنوشت فراق
ز سرنوشت قلم نامه گشت سودايى
مرا تو عمر عزيزى و رفته اى ز برم
چو خوش بود اگر، اى عمر رفته بازآيى
زبان گشاده، کمر بسته ايم، تا چو قلم
به سر کنيم هر آن خدمتى که فرمايى
به احتياط گذر بر سواد ديده من
چنان که گوشه دامن به خون نيالايى
نه مرد عشق تو بودم ازين طريق، که عقل
درآمده است به سر، با وجود دانايى
درم گشاي، که اميد بسته ام در تو
در اميد که بگشايد؟ ار تو نگشايى
به آفتاب خطاب تو خواستم کردن
دلم نداد، که هست آفتاب هر جايى
سعادت دو جهان است ديدن رويت
زهي! سعادت، اگر زان چه روى بنمايي!



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید