شماره ١١: دل جهان ديگر ازمرآت يکديگر شود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دل جهان ديگر ازمرآت يکديگر شود
نسخه برداريد چندان کاين ورق دفتر شود
ناز دارد رشته آشفتگيهاى نياز
زلف معشوق است کار من اگر ابتر شود
محو گرديدن سراپاى مرا آئينه کرد
چون نگه در حيرت افتد عالم ديگر شود
تا دهد هر ذره من عرض حسرت نامه ئى
اين کف خاکى که دارم کاش مشت پر شود
اى فلک از مشت خاک من برانگيزان غبار
شايد اين ننگ هيولا قابل پيکر شود
با نسب محتاج نبود صاحب کسب و کمال
بى نياز از بحر گردد قطره چون گوهر شود
سبحه داران پرجنون پيماى بى کيفيت اند
جاده اين کاروان يارب خط ساغر شود
همچو عکس زنگى از آئينه ميگردد عيان
بر رخ ويرانه ام مهتاب اگر چادر شود
نيست غير از وعظ خاموشى زفريادم بلند
همچو نى گر بند بندم پايه منبر شود
بى خموشى نيست ممکن پاس تمکين داشتن
موج در گوهر خزد هر جا نفس لنگر شود
(بيدل) آدم باش فکر راکب و مرکوب چيست
از هوس تا کى کسى پالان گاو و خر شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید