شماره ٢٣: دل شهره تسليم زضبط نفسم شد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دل شهره تسليم زضبط نفسم شد
قلقل بلبل شيشه شکستن جرسم شد
پرواز ضعيفان تب و تاب مژه دارد
بالى نگشودم که نه چاک قفسم شد
فرياد زگيرائى قلاب محبت
هر سو که گذشتم مژه او عسسم شد
تا چاشنى بوسى ازان لعل گرفتم
شيرينى لذات دو عالم مگسم شد
گفتم بنوائى رسم از ساز سلامت
دل زمزمه تعليم نى بى نفسم شد
کو خواب عدم گز تب و تابم کند ايمن
چون شمع گشاد مژه در ديده خسم شد
بر هر خس و خارى که درين باغ رسيدم
شرم نرسيدن ثمر پيش رسم شد
سر تا قدمم در عرق شمع فرو رفت
يارب زکجا سير گريبان هوسم شد
عنقاى جهان خودم اما چه توان کرد
اين يک دو انفس الفت (بيدل) قفسم شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید