شماره ٢٤: دل صبر آزما کمتر زدار و گير فرسايد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دل صبر آزما کمتر زدار و گير فرسايد
چو آن سنگى که زير کوه باشد دير فرسايد
گداز سعى کامل نيست بى ايجاد تعميرى
طلا در جلوه آر دهر قدر اکسير فرسايد
بقدر صيقل از آئينه ما ميدمد کاهش
تحير نقش ديواريکه از تعمير فرسايد
شکست کار مظروف از شکست ظرف ميجوشد
زبان و لب بهم سائيم تا تقرير فرسايد
زپيمان خيالت نقش امکان گرده ئى دارد
شکستن نيست ممکن رنگ اين تصوير فرسايد
بشغل سجده ات گردى نماند از ساز اجزايم
چو آن کلکى که سر تا پاش در تحرير فرسايد
مسلسل شد نفس سرميکنم افسانه زلفت
مگر راهيکه من دارم باين شبگير فرسايد
زحد برديم رنج جهد و آزادى نشد حاصل
بسعى ناله آخر تا کجا زنجير فرسايد
زلفظ نارسا خاکست آب جو هر معنى
نيام آنجا که تنگ افتددم شمشير فرسايد
تمنا در خور نايابى مطلب نمو دارد
فغان بر خويش بالد هر قدر تأثير فرسايد
بافسون دم پيرى املها محو شد (بيدل)
چو ميدان کمان کز بوسه زهگير فرسايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید