شماره ٣٣: دندان بخنده چون کند آن لعل تر سپيد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دندان بخنده چون کند آن لعل تر سپيد
سيمابى است اگر شود آنجا گهر سپيد
بر طبع پختگان نتوان فکر خام بست
مشکل دمد چو نقره وار زير زر سپيد
از اهل جاه ناز جوانى نميرود
چينى چه ممکن است کند موى سر سپيد
زين دورى تميز که دارد نگاه خلق
گردد در آفتاب سياهى مگر سپيد
شغل هوس بجوهر تحقيق ظلم کرد
دل شد سياه چند کنى بام و در سپيد
گروارسى بمعنى شيخان روزگار
يکسر چو نافه دل سيه هانند وسر سپيد
شد پيرو ژاژخواهى طبع دنى بجاست
گه خوردن از چه ترک کند زاغ پرسپيد
خجلت سياهى از رخ زنگى نميبرد
هر چند گل کند عرقش درنظر سپيد
هر اسم خاص وضع مسماى ديگر است
اشهب مگو چو گشت دم ويال خر سپيد
آنجا که سينه صافى مردان قدم زند
افگندنى است گر همه گردد سپر سپيد
کو درد عشق تا بحلاوت علم شويم
مى گردد از گداز مکررشکر سپيد
عمريست در قفاى نفس هرزه ميدويم
بر ما رهى نگشت ازين راهبر سپيد
(بيدل) ببزم معرفت از لاف شرم دار
شب را کسى نديد به پيش سحر سپيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید