شماره ٣٧: دوستان افسرد دل چندى بآهش خون کنيد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دوستان افسرد دل چندى بآهش خون کنيد
کم تلاشى نيست گر اين سکته را موزون کنيد
زندگى را صفحه انشاى قدرت کرده اند
تا نفس پر ميزند تفسير کاف و نون کنيد
هر چه دارد عالم اخلاق بى ايثار نيست
دست بسيار است اگر از آستين بيرون کنيد
منعمان تا چند بايد زر بزير خاک برد
حيف همتها که صرف خدمت قارون کنيد
قيد گردون ننگ دانائيست گر فهمد کسى
خويش را زين خم برون آريد و افلاطون کنيد
عالم از رشک قناعت مشربان خون مى خورد
از معاش قطرگى جا تنگ بر جيحون کنيد
طبع سرکش را بهموارى رساندن کار کيست
سر نمى گردد جبين گر کوه را هاموى کنيد
ميکشان گر باده پيمائيست منظور دوام
دور برميگردد آخر کاسها واژون کنيد
زندگى سهل است پاس شرم بايد داشتن
جز عرق زين چشمه هر آبيکه جوشد خون کنيد
کاش سودائى بداغ هرزه فکريها رسد
بيدماغ فطرتم بنگى درين معجون کنيد
سوخت داغ بيکسى در آفتاب محشرم
سايه ئى بر فرقم از موى سر مجنون کنيد
هستى من نيست قانع با حساب نيستى
جز عدم يک صفر ديگر بر سرم افزون کنيد
ميهمان چرخ مفلس بودن از انصاف نيست
بى فضولى نيستم زين خانه ام بيرون کنيد
در شهيدان وفا تا آبرو پيدا کنم
خون ندارم اندکى رخت مرا گلگون کنيد
دوش در محفل برنگ رفته شمعى ميگريست
قدردانان ياد (بيدل) هم باين قانون کنيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید