شماره ٣٨: دوستان در گوشه چشم تغافل جا کنيد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دوستان در گوشه چشم تغافل جا کنيد
تا بعقبى سير اين دنيا و ما فيها کنيد
خاک بر فرق خيال پوچ اگر باز است چشم
مفت امروزيد اين امروز بى فردا کنيد
غير آزادى که ميگردد حريف سوز عشق
بهر ضبط اين مى آغوش پرى مينا کنيد
ساقى اين بزم بى پرواست مستان بعد ازين
چشم مخمورش بياد آريد و مستيها کنيد
غيرت آن قامت رعنا بلند افتاده است
يک سر مژگان اگر مرديد سر بالا کنيد
ميکند يک ديده بيدار کار صد چراغ
روزنى زين خانه تاريک بر دل واکنيد
زين عمارتها که طاقش سر بگردون ميکشد
گردبادى به که در دشت جنون برپا کنيد
چارسوى اعتبارات از زيانکارى پر است
عاقبت سوداست اگر با نيستى سودا کنيد
آسمانها در غبار تنگى دل خفته است
بهر اين آئينه ظرفى از صفا پيدا کنيد
جز فراموشى زما بيحاصلان بيحاصليست
گر دماغ انفعالى هست ياد ما کنيد
شيوه ادبار زيب جوهر اقبال نيست
هرزه ميگردد سر بيمغز ما را پا کنيد
از فضولى منفعل باشيد کار اين است و بس
خواه اظهار گدائى خواه استغنا کنيد
شور و شر بسيار دارد با تعلق زيستن
کم ز(بيدل) نيستيد اين فتنه از سروا کنيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید