شماره ٤٦: راحت نصيب ايجاد زنگ و حبش نباشد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
راحت نصيب ايجاد زنگ و حبش نباشد
در مردمک سياهى نور است غش نباشد
ياران بشرم کوشيد کان رمز آشنائى
بى پرده نيست ممکن بيگانه وش نباشد
تا از نفس غباريست بايد زبان کشيدن
در وادى محبت جز العطش نباشد
بر خوان عشق نتوان شد محرم حلاوت
نا انگبين شمعت انگشت چش نباشد
در تخته و ما خال زياد وهميم
بازيچه عدم را اين پنج و شش نباشد
خواهى بدير کن ساز خواهى بکعبه پرداز
هنگامه نفسها بى کشمکش نباشد
خواهى بدير کن ساز خواهى بکعبه پرداز
هنگامه نفسها بى کشمکش نباشد
از شيشه تعين ايمن نمى توان زيست
در طبع ما گدازيست هر چند غش نباشد
از ضعف بى بريها بر خاک سجده برديم
بيد آبرو نريزد دگر مرتعش نباشد
حيف است دست منعم در آستين شود خشک
اين نان نمک ندارد تا پنجه کش نباشد
زاهد زعيش رندان پر غافلست (بيدل)
فردوس در همين جاست گر ريش و فش نباشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید