شماره ٥١: رضاعت از برم چندانکه گردم پير مى جوشد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
رضاعت از برم چندانکه گردم پير مى جوشد
چو آتش مى شوم خاکستر اما شير مى جوشد
ندارد مزرع ديوانگان بى ناله سيرابى
همين يکريشه از صد دانه زنجير مى جوشد
دلم مشکن مبادا نقش بندد شکل بيدادت
زموى چينى اينجا خامه تصوير مى جوشد
چه دارد انفعال طبع ظالم جز سيه روئى
عرق از سنگ اگر بى پرده گردد قير مى جوشد
تبرا از شلائينى ندارد طينت مبرم
زهر جائى که جوشد خار دامنگير مى جوشد
نفس سوز دماغ شرح و بسط زندگى تا کى
باين خوابى که دارم پا زدن تعبير مى جوشد
سراغ عافيت خواهى بميدان شهادت رو
که صد بالين راحت از پر يک تير مى جوشد
درين صحرا شکار افگن خيال کيست حيرانم
که رقص موج گل با خون هر نخچير مى جوشد
زصبح مقصد آگه نيستم ليک اينقدر دانم
که سر تا پاى من چون سايه يک شبگير مى جوشد
مگر از جوهر ياقوت رنگست اين گلستانرا
که آب و آتش گل پر ادب تأثير مى جوشد
دماغ آشفته خاصيت پنجاب و کشميرم
که بوى هر گل آنجا با پياز و سير مى جوشد
بربط ناقصان (بيدل) مده زحمت رياضت را
بهم انگورهاى خام در خم دير مى جوشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید