شماره ٥٣: رفته رفته عافيت هم کينه خواهى ميکند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
رفته رفته عافيت هم کينه خواهى ميکند
ساحل آخر کشتى ما را تباهى ميکند
دوستان بر موى پيرى اعتماد عيش چند
خانه ها روشن چراغ صبحگاهى ميکند
آسمان زين دور مفعولى که ننگ دورهاست
اختلاط خلق را معجون باهى ميکند
هرزه گوئى بسکه در اهل تعين غالبست
لطف معنى را بلب نگذشته واهى ميکند
زاختلاط خشک طبعان محو مژگان ميشود
خامه هم هر چند اشک از ديده راهى ميکند
پير گرديديم حکم ضعف بايد پيش برد
قامت خم گشته بر ما کج گلاهى ميکند
نيست بى جوهر نيام از پهلوى اقبال تيغ
صحبت مردان مخنث را سپاهى ميکند
حسن ميداند تقاضاى جنون عاشقان
گر تغافل مينمايد عذرخواهى ميکند
بسکه پيشيم از گروتازان ميدان امل
ياد محشر هم قفاى ما سياهى ميکند
در گلستانيکه حرف سرو او گردد بلند
گر همه طوبى سرافرازد گياهى ميکند
چون حيا غالب شود از لاف نتوان دم زدن
هر که باشد زير آب آواز ماهى ميکند
نيست ممکن (بيدل) اصلاح طبايع جز بفقر
خلق را آدم همين بيدستگاهى ميکند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید