شماره ١٤٠: شوق تا محمل بدوش طبع وحشت ساز ماند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
شوق تا محمل بدوش طبع وحشت ساز ماند
بال عنقا موج زد گردى که از ما باز ماند
نيست جز مهر زبان موج تمکين گهر
دل چو سا کن شد نفس از شوخى پرواز ماند
چشم واکرديم ديگر ياد پيش و پس کراست
فکر انجام شرار و برق در آغاز ماند
کى حريف وحشت سرشار دل کردد سپند
اين جرس از کاروان ما بيک آواز ماند
وحشت صبح از نفس ايجاد شبنم ميکند
در گره گم گشت تار ما زبس بى ساز ماند
هيچکس از خجلت ديدار مژگان برنداشت
آينه دور از تماشا يک نگاه اند از ماند
شمع يکسر اشک و آه خويش با خود ميبرد
هم بزير پاى ما ماند آنچه از ما بازماند
در خزان سير بهارم زين گلستا کم نشد
رنگها پرواز کرد و حيرتم گلباز ماند
از فرامش خانه عرض شرر جوشيده ام
گردبالى داشتم در عالم پرواز ماند
صفحه دل تيره کردم (بيدل) از مشق هوس
بسکه بر هم خورد اين آينه از پرداز ماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید