شماره ١٥٨: ظالم چه خيال است مؤدب بدر آيد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
ظالم چه خيال است مؤدب بدر آيد
آن نيست کجى کز دم عقرب بدر آيد
مى چاره گر کلفت زهاد نگرديد
طوفان مگر از عهده مذهب بدر آيد
آرام زمانيست که در علم يقينت
تاثير زجمعيت کوکب بدر آيد
جز سوختن افسرده دلان هيچ ندارد
رحم است بخشتى که زقالب بدر آيد
با بخت سيه چاره خوابم چه خيالست
بيدار شود سايه چو از شب بدر آيد
زين مرحله خوابانده بدر زن که مبادا
آواز سوار از سم مرکب بدر آيد
چون ماه نواز شرم زمين بوس تو داغم
هر چند که پيشانيم از لب بدر آيد
خطى زسيه کارى من ثبت جبين است
ترسم که زند جوش و مرکب بدر آيد
آنجا که غبار اثرى از خوى تو گيرند
آتش تريش چون عرق از تب بدر آيد
گر پرتو حسن تو باين برق شکوه است
خورشيد هم از خانه مگر شب بدر آيد
درخلوت دل صحبت اوهام وبال است
بيزارم ازان حلقه که يارب بدر آيد
(بيدل) چقدر تشنه اخفاست معانى
در گوش خزد هر قدر از لب بدر آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید