شماره ١٩١: فريب جاه مخور تا دل تو تنگ نگردد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
فريب جاه مخور تا دل تو تنگ نگردد
که قطره ئى بگهر نارسيده سنگ نگردد
صفاى جوهر آزادگى مسلم طبعى
که گرد آئينه داران نام و ننگ نگردد
دماغ جاه زتغيير وضع چاره ندارد
همانقدر به بلندى برا که رنگ نگردد
بپاس صحبت ياران زشکوه ضبط نفس کن
که آب آينه اتفاق زنگ نگردد
تلاش کينه کشى نيست در مزاج ضعيفان
پر خزيده ببالين پر خدنگ نگردد
خيال وصل طلب را مده پيام قيامت
که قاصد از غم دورى راه لنگ نگردد
زداغدار محبت مخواه سستى پيمان
بهار اگر گذرد لاله نيمرنگ نگردد
دليکه که کرد نگاه تو نقشبند خيالش
چه ممکن است نفس گرد کشد فرنگ نگردد
هوس چه صيد کند يارب از کمينگه فرصت
اگر چه کاغذ آتش زده پلنگ نگردد
بوهم عمر کسى را که زندگى نفريبد
کند بخضر سلام و دوچار بنگ نگردد
بکين خلق نجو شد عدم سرشت حقيقت
نتيجه پر عنقا خروس جنگ نگردد
جهان رنگ ندارد سر هلاک تو (بيدل)
گشاد چشم چو شمعت اگر نهنگ نگردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید