شماره ٢٢٣: گرد مرا تحير صبح جنون سبق کرد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
گرد مرا تحير صبح جنون سبق کرد
دستى نداشت طاقت جيبم چنين که شق کرد
دل تشنه جنون هاست از وهم و ظن مپرسيد
زين دست مشق بسيار مجنون برين ورق کرد
پيداست شغل زاهد وقت دگر چه باشد
سرها بيکدگر کوفت هر گه که ياد حق کرد
دل با کمال تحقيق از شبهه ام نپرداخت
آئينه ساخت اما پرداز بى نسق کرد
زين باغ تا دميدم جز خون دل نچيدم
گلگون قباى نازى صبح مرا شفق کرد
از انفعالم آخر شستند دست قاتل
خونم روان نگرديد رنگ حنا عرق کرد
مهمان اين بساطيم اما چه سود (بيدل)
ديدار نعمتى بود آئينه در طبق کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید