شماره ٢٩: زخورشيد جمالش تا عرق سازد عيان انجم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
زخورشيد جمالش تا عرق سازد عيان انجم
بگردون ميشود در ديده حيرت نهان انجم
سر زلفش زدستم رفت اشکم ريخت از مژگان
که چون شب بگذرد ريزد زچشم آسمان انجم
اسير حلقه بيتابى شوق که ميباشد
که همون اشک ميريزد زچشم آسمان انجم
مگر با نسبت آن گوهر دندان مقابل شد
که ميگيرد مدام از گهلشار خس در دهان انجم
باميدى که مهر طلعتش کى جلوه فرمايد
چو (بيدل) منتظر هر شب بچشم خونفشان انجم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید