شماره ٣٩: زفيض ناتوانى مصرعى در خلق ممتازم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
زفيض ناتوانى مصرعى در خلق ممتازم
چو ماه نو بيکبال آسمان سير است پروازم
بياد چشمى از خود ميروم اى فرصت امدادى
که از گردش رسد رنگى بآن پيمانه نازم
نواى فرصتم آهنگ عبرت نغمه عمرم
مپرس از نارسائى تا چه دارد رشته سازم
بهجرت گر نيم دمساز آه و ناله معذورم
شکست خاطرم در سرمه خوابيده است آوازم
زحيرت در کفم سررشته ئى داده است پيدائى
که تا مژگان بهم مى آيد انجام است آغازم
تماشاخانه حسنم بقدر محو گرديدن
تحير بسکه لنگر ميکند آينه ميسازم
بهار آمد جنون از شش جهت سرپنجه ميبازد
چو گل منهم درين گلشن گريبانى بپردازم
طلسم غنچه طوفان بهارى در قفس دارد
دو عالم رنگ و بوى اوست هر جا گل کند رازم
چو صبح انکار عجزم نيست از اصناف آگاهى
غبارى را بگردون برده ام کم نيست اعجازم
غرور خودنمائيها باين زحمت نمى ارزد
برنگ شمع چند از سربريدن گردن افرازم
بآسانى زبار زندگى رستن نمى باشد
مگر پيرى خمى پيدا کند کز دوشش اندازم
بهر واماندگى از ساز وحشت نيستم غافل
صدائى هست (بيدل) در شکست رنگ پروازم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید