شماره ٥٦: سطرى اگر زوضع جهان وانوشته ايم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
سطرى اگر زوضع جهان وانوشته ايم
گردانده ايم رنگ و چيلپا نوشته ايم
در مکتب طلب چقدر مشق لغزش است
کاين جاده ها بصفحه صحرا نوشته ايم
هر جا خطى زنسخه امکان دميده است
عبرت غبار ديده بينا نوشته ايم
از زخم حسرتى که لب جام ميکشد
خون بر بياض گردن مينا نوشته ايم
رمز ازل که صد عدم آنسوى فطرتست
پنهان نخوانده اينهمه پيدا نوشته ايم
معنى سواد نسخه اشک چکيده کيست
غمنامها بخون تمنا نوشته ايم
زين آبرو که پيکر ما خاک راه اوست
خط غبار خود بثريا نوشته ايم
از نقش ما حقيقت آفاق خواندنى است
چون موج کارنامه دريا نوشته ايم
قاصد چو رنگ باز نگرديد سوى ما
معلوم شد که نامه بعنقا نوشته ايم
در مکتب نياز چه حرف و کدام سطر
چون خامه سجده ايست که صد جا نوشته ايم
دستى اگر بلند کند نامه بر بس است
تا روشنت شود که دعاها نوشته ايم
اسرارخط جام که پرکار بيخوديست
(بيدل) بکلک موجه صهبا نوشته ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید