شماره ٢٦٧: بى سير عبرتى نيست ترک حيا نکردن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
بى سير عبرتى نيست ترک حيا نکردن
چيزى به پيش دارد سر بر هوا نکردن
هنگامه رعونت منديش خاصه شمع
در هر سر آتشى هست تا نقش پا نکردن
آيه حضوريم اما چه ميتوان کرد
شرمت بديده ما زد قفل وانکردن
در بارگاه اکرام مصنوع بى يقينى است
با يک جهان اجابت غير از دعا نکردن
از شوخ چشمى ما آن جلوه ماند محجوب
داد از جنون نگاهى آه از حيا نکردن
هر چند رنگ نازت مشاطه غنا بود
بر خون ما ستم کرد ياد حنا نکردن
حيفست محرم بحر بر موج خورده گيرد
با خلق بى حيائيست شرم از خدا نکردن
قلقل نواست مينا اى ساقيان صفيرى
بر رنگ رفته ما تا کى صدا نکردن
وصل گه درين بحر موقوف بى تلاشى است
اى موج مصلحت نيست ترک شنا نکردن
نقد غنائم عمر واجستم از رفيقان
گفتند دامن هم از کف رها نکردن
انجام کار چون موج منظور هيچکس نيست
عمريست ميرود پيش رو بر قفا نکردن
محجوب گفتگوايم مقدور جستجوايم
گفتار ما خموشى است کردار ما نکردن
(بيدل) غم علايق حيفست بار دوشت
سر نيست اينکه بايد از تن جدا نکردن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید