شماره ٢٧٨: ترشح ما به ناز دلى را محو احسان کن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ترشح ما به ناز دلى را محو احسان کن
تبسم ميکند آينه بر گير و نمکدان کن
طربگاه جهان رنگ استعداد ميخواهد
در اينجا هر قدر آغوش گردى گل بدامان کن
شکست خودسرى تسخير صد حرص و هوس دارد
جهانى گبر از يک کشتن آتش مسلمان کن
بهار جلوه ئى گر اندکى از خود برون آئى
چو تخم از ريشيه بيرون دادنى تحريک مژگان کن
بگوشم ازشبستان عدم آواز مى آيد
که چون طاوس اگر از بيضه وارستى چراغان کن
نگاه يار هر مژگان زدن درس رمى دارد
تو هم اى بيخبر از خود رو و گرد غزالان کن
اگر در سايه مژگان مورت جا دهد فرصت
براحت واکش و آرايش چتر سليمان کن
بدريا قطره گم گشته از هر موج ميجوشد
فرو رو در گداز دل جهانى را گريبان کن
بجرم بيگناهى سوختن هم حيرتى دارد
برنگ شمع از هر عضو خويش آينه عريان کن
نفس دزديدنت کيفيت دل نقش مى بندد
گهر انگاره ئى دارى بضبط موج سوهان کن
زخاک رفتگان بر ديده مشتى آب زن (بيدل)
بدين تدبير دشوار دو عالم بر خود آسان کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید