شماره ٣٠٣: داغم ز ابر ديده بشبنم گريستن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
داغم ز ابر ديده بشبنم گريستن
يعنى که بيش ازين نتوان کم گريستن
اى ديده با لباس سيه گريه ات خوش است
دارد گلاب جامه ماتم گريستن
بر ساز زندگانى خود نيز خنده ئى
تا چند در وفات اب و عم گريستن
تو اين آدمى گرت اميد رحمتى است
ميراث ديده گير زآدم گريستن
گر شد دل از نشاط و لب از خنده بى نصيب
يارب زچشم ما نشود کم گريستن
ضعف اينچنين که خصم توانائى منست
مشکل که بى رخ تو توانم گريستن
شبنم زوصل گل چه نشاط آرزو کند
اينجاست بر نگاه مقدم گريستن
کس اينقدر ادب قفس درد دل مباد
اشکم نبست طاقت يکدم گريستن
تا کى درين بهار طرب خندهاى صبح
اين خنده توام است بشبنم گريستن
شيرازه موافقت آخر گسستنى است
بايد دو روز چون مژه با هم گريستن
خجلت رضا بشوخى اشکم نميدهد
مى بايدم بسعى جبين نم گريستن
(بيدل) زشيشه هاى نگون باده ميکشد
زيباست از قدى که بود خم گريستن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید