شماره ٣٠٧: درس کمال خود گير از ناله سر کشيدن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
درس کمال خود گير از ناله سر کشيدن
تا برنيائى از خويش نتوان بخود رسيدن
خوبى يکى هزار است از شيوه تواضع
ابروى ناز گردد شاخ گل از خميدن
تا گوش ميتوان شد نتوان همه زبان شد
نقصان نميفروشد سرمايه شنيدن
اى هرزه جلوه فهمان غافل زدل مباشيد
کورى درشت روئى آئينه را بديدن
جز عجز سعى ناقص چيزى نميبرد پيش
افتادنست چون اشک اطفال را دويدن
فقر و حضور تمکين جاه و هزار خفت
از بحر و بيقرارى از ساحل آرميدن
حيفست محرم دل گردد فسانه مايل
آينه در مقابل آنگه نفس کشيدن
از تيغ مرگ عشاق رنگ بقا نبازند
عمر دوباره گيرند چون ناخن از بريدن
تا جلوه کرد شوخى حسن تو در عرق زد
دارد حيا باين رنگ آينه آفريدن
صيد کمند عجزم سامان وحشتم کو
رنگ شکسته دارد صد رنگ دام چيدن
طاوس اين بهارم ساغرکش خمارم
در راه انتظارم صد چشم و يک پريدن
گر هستيم باين رنگ محجوب خودنمائيست
آينه برنيارد تصوير از کشيدن
چون تخم اشک (بيدل) نوميدى آبيارم
بى برگ ازين گلستان مى بايدم دميدن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید