وله سترالله عيوبه

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
چرخ گردان روشن از راى منست
دور گردون کار فرماى منست
گردن و گوش عروس نطق را
زين و زيب از نطق زيباى منست
غره روى معانى تا ابد
از سواد شعر غراى منست
در جهان کار سخن پرداختن
کسوتى بر قد و بالاى منست
هيچ اگر ملک معانى گوهريست
زاده طبع سخن زاى منست
تا قيامت هر چه گويد ديگرى
قطرهاى موج درياى منست
با چنان رويى که دارد جرم ماه
خوشه چين خرمن راى منست
جنس و نقد گنج مکنونات غيب
سر به سر تاراج و يغماى منست
گر فرو مانم نگردم زير دست
ور سرافرازم کرا پاى منست؟
با تکاپوى چنين امروز چرخ
در اساس کار فرداى منست
کى زمين را پيش من آبى بود؟
کاسمان هم باد پيماى منست
پادشاهان را نيارم در نظر
چون به درويشان تولاى منست
گرچه در عالم ندارد هيچ جاى
هر کجا رو آورم جاى منست
قول من بر دشمنان تلخست، از آنک
مرگ ايشان در سخن هاى منست
از حسد داران ندارم هيچ باک
کايزد دارنده داراى منست
اوحدى نيز ار سوادى مى کند
صورت نقش سويداى منست
همچو من گر لاف يکتايى زند
زيبدش، زيرا که همتاى منست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید