وله فى بيان الحقايق

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
قومى که ره به عالم تحقيق مى برند
مشکل به ترهات جهان سر بر آورند
چيزى که هيچ گونه وفايى نمى کند
من در تعجبم که غم او چرا خورند؟
اين جامها چه فايده؟ چون بر کند اجل
وين پردها چه سود؟ که بر ما همى درند
کمتر ز مار و مور شناس آن گروه را
کز بهر مار و مور تن خود بپرورند
خواهى گذشت بى شک ازين آستانه تو
و آنان که از پى تو بيايند بگذرند
دست زمانه بر سر مردم کند به صبر
اين خاک را که مردمش امروز برسرند
روزى امير تخت نشين را نگه کنى
کز تخت برگرفته، به تابوت مى برند
ارباب ظلم را به ستم دست روزگار
از بيخ بر کند، که درختان بى برند
گرگ اجل يکايک ازين گله مى برد
وين گله را ببين که چه آسوده مى چرند!
اکسير صدق در دل آنها که کار کرد
اندامشان به خاک نپوسد، که چون زرند
اى اوحدي، مرو پى مرغان دانه چين
گر در پى هواى عرش ببينى که مى چرند
با طالبان دنيى دون دوستى مکن
کز روى عقل دشمن خود را مسخرند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید