وله غفرالله له

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
چمن ز باد خزان زرد و زار خواهد ماند
درخت گل همه بيبرگ و بار خواهد ماند
درين دو هفته نثارى نبينى اندر باغ
که آب و سبزه به زير نثار خواهد ماند
نه طبع طفل چمن مستقيم خواهد شد
نه دست شاهد گل در نگار خواهد ماند
ازين قياس تو در آدمى نگر، کو نيز
نه دير و زود درين گير و دار خواهد ماند
ز هر چه نام وجودى برو کنند اطلاق
مکن قبول که جز کردگار خواهد ماند
پسر به درد پدر دردمند خواهد شد
پدر به داغ پسر سوکوار خواهد ماند
بدين صفت ز براى چه بايدت پرورد؟
تن عزيز، که در خاک خوار خواهد ماند
بکوش نيک وز کردار بد کنارى گير
که کردهاى خودت در کنار خواهد ماند
مکن حکايت آن زر شمار دنيا دوست
که در فضيحت روز شمار خواهد ماند
اگر چه نيک بر آرد به شوخ چشمى نام
چو نامه باز کند شرمسار خواهد ماند
چه نوبهار و خزان بر سر هم آيد! ليک
نه آن خزان و نه اين نوبهار خواهد ماند
تو جز تواضع و جز طاعت اختيار مکن
به دستت ار دوسه روز اختيار خواهد ماند
به رونق گل اين باع دل منه، زنهار!
که گل سفر کند از باغ و خار خواهد ماند
به بارنامه دنيا مشو فريفته، کان
نه دولتيست که بس پايدار خواهد ماند
چو زور داري، افتادگان مسکين را
بگير دست، که دستت ز کار خواهد ماند
چو اوحدى طلب نام کن درين گيتى
که نام نيک ز ما يادگار خواهد ماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید