هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد
چشمم به کف پاى کسى سوده نگردد
آلوده نيم چون دگران اين هنرم هست
کز صحبت من هيچکس آلوده نگردد
پروانه ام و عادت من سوختن خويش
تا پاک نسوزم دلم آسوده نگردد
با بلهوس از پاکى دامان تو گفتم
تا باز به دنبال تو بيهوده نگردد
وحشى ز غمش جان تو فرسود عجب نيست
جانست نه سنگست که فرسوده نگردد