شماره ٢٣١: اى دل بى جرم زنداني، تو در بندى هنوز

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى دل بى جرم زنداني، تو در بندى هنوز
آرزو کردت به اين حال آرزومندى هنوز
کوه اگر بودى ز جا رفتى بنازم حوصله
اينهمه آزردگى دارى و خرسندى هنوز
وقت نامد کز جنون اين بند از هم بگسلى
اله اله ، بسته آن سست پيوندى هنوز
با همه خدمت چه بودى گر پذيرفتى ترا
شرم بادت زين غلامي، بى خداوندى هنوز
خنده ات بر خود نيامد پاره اى بر خود بخند
از لب او چشم در راه شکرخندى هنوز
تا به کى اين تيشه خواهى زد به پاى خود بس است
اين کهن نخل تمنا را نيفکندى هنوز
ساده دل وحشى که مى داند ترا احوال چيست
وين گمان دارد که گويا قابل پندى هنوز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید