يكى در بيان سگى تشنه يافت
برون از رمق در حياتش نيافت
كله دلو كرد آن پسنديده كيش
چو حبل اندر آن بست دستار خويش
به خدمت ميان بست و بازو گشاد
سگ ناتوان را دمى آب داد
خبر داد پيغمبر از حال مرد
كه داور گناهان از او عفو كرد
الا گر جفا كردى انديشه كن
وفا پيش گير و كرم پيشه كن
يكى با سگى نيكويى گم نكرد
كجا گم شود خير با نيكمرد؟
كرم كن چنان كت برآيد زدست
جهانبان در خير بر كس نبست
به قنطار زر بخش كردن ز گنج
نباشد چو قيراطى از دسترنج
برد هر كسى بار در خورد زور
گران است پاى ملخ پيش مور